معنی فارسی be on to someone

B2

به فردی مشکوک شدن یا به راز او پی بردن.

To realize that someone is being deceptive or has a secret.

example
معنی(example):

من فکر می‌کنم کارآگاه به مظنون نزدیک شده است.

مثال:

I think the detective is on to the suspect.

معنی(example):

او زمانی که او شروع به رفتار عجیبی کرد، متوجه‌اش شد.

مثال:

She was on to him when he started acting strangely.

معنی فارسی کلمه be on to someone

: معنی be on to someone به فارسی

به فردی مشکوک شدن یا به راز او پی بردن.