معنی فارسی be party to

B1

در توافق یا تصمیمی شرکت داشتن.

To be involved in an agreement or decision.

example
معنی(example):

او در تصمیم به تغییر سیاست حاضر بود.

مثال:

She was party to the decision to change the policy.

معنی(example):

او در توافقی که هفته گذشته انجام شد حاضر است.

مثال:

He is party to the agreement made last week.

معنی فارسی کلمه be party to

: معنی be party to به فارسی

در توافق یا تصمیمی شرکت داشتن.