معنی فارسی beardom
B2وضعیت یا فرهنگ داشتن ریش.
The state or culture of having a beard.
- NOUN
example
معنی(example):
او به ریش خود افتخار میکرد.
مثال:
He took pride in his beardom.
معنی(example):
حالت ریشداری در سالهای اخیر محبوب شده است.
مثال:
Beardom has become popular in recent years.
معنی فارسی کلمه beardom
:
وضعیت یا فرهنگ داشتن ریش.