معنی فارسی becalming

B1

پدیده‌ای که در آن بادها قطع می‌شوند و دریا آرام می‌شود، معمولاً به خطرات جدیدی در دریا اشاره دارد.

The action or process of calming or becoming calm, especially in reference to the wind or sea.

verb
معنی(verb):

To make calm or still; make quiet; calm.

معنی(verb):

To deprive (a ship) of wind, so that it cannot move (usually in passive).

example
معنی(example):

آرام شدن کشتی به خدمه این امکان را داد که帆‌ها را تعمیر کنند.

مثال:

The becalming of the ship allowed the crew to repair the sails.

معنی(example):

آرامش به دوره‌ای اشاره دارد که دریا آرام و ساکت است.

مثال:

Becalming refers to a period when the sea is calm and quiet.

معنی فارسی کلمه becalming

: معنی becalming به فارسی

پدیده‌ای که در آن بادها قطع می‌شوند و دریا آرام می‌شود، معمولاً به خطرات جدیدی در دریا اشاره دارد.