معنی فارسی bechancing

B1

عمل به‌تصادف بر اساس شانس یا فرصت، به هم برخورد کردن با چیزی یا کسی.

The act of encountering something by chance or opportunity.

verb
معنی(verb):

To happen; chance.

معنی(verb):

To happen (to); befall to.

example
معنی(example):

او در بازار به‌طور تصادفی با یک دوست قدیمی روبه‌رو شد.

مثال:

He was bechancing upon an old friend in the market.

معنی(example):

با به‌شانس این فرصت، تصمیم گرفتم شغل را بگیرم.

مثال:

Bechancing this opportunity, I decided to take the job.

معنی فارسی کلمه bechancing

: معنی bechancing به فارسی

عمل به‌تصادف بر اساس شانس یا فرصت، به هم برخورد کردن با چیزی یا کسی.