معنی فارسی becuffed

B1

حالت ناامیدی و گیجی در نتیجه دریافت اطلاعات غیرمنتظره.

To be left in a state of confusion or surprise.

example
معنی(example):

او با خبر ناگهانی گیج شد.

مثال:

He was becuffed by the unexpected news.

معنی(example):

او بعد از شنیدن شایعات احساس گیجی کرد.

مثال:

She felt becuffed after hearing the rumors.

معنی فارسی کلمه becuffed

: معنی becuffed به فارسی

حالت ناامیدی و گیجی در نتیجه دریافت اطلاعات غیرمنتظره.