معنی فارسی bedamn
B1نقش منفی دادن یا نفرین کردن به چیزی.
To express strong disapproval or anger towards something.
- VERB
example
معنی(example):
او میخواست به خاطر خراب کردن برنامههایش، به هوای بد فحش بدهد.
مثال:
He wanted to bedamn the bad weather for ruining his plans.
معنی(example):
او به همه تاخیرهایی که پیش آمد لعنت فرستاد.
مثال:
She bedamn all the delays that came up.
معنی فارسی کلمه bedamn
:
نقش منفی دادن یا نفرین کردن به چیزی.