معنی فارسی bedamning

B1

محکوم کردن، به معنای سرزنش کردن یا متهم کردن شخص یا تصمیماتش.

The act of berating or condemning someone or their choices.

example
معنی(example):

انتقادات مداوم از تصمیمات او باعث شد که به خود شک کند.

مثال:

The constant bedamning of his decisions made him doubt himself.

معنی(example):

او از نظرات انتقادی مداوم درباره انتخاب‌هایش خسته شده بود.

مثال:

She was tired of the bedamning comments about her choices.

معنی فارسی کلمه bedamning

: معنی bedamning به فارسی

محکوم کردن، به معنای سرزنش کردن یا متهم کردن شخص یا تصمیماتش.