معنی فارسی bedazzling
B2عمل زیبا کردن یا جلب توجه کردن به وسیله زرق و برق و جلوه‌های خاص.
The act of decorating or making something dazzling; very showy or eye-catching.
- verb
verb
معنی(verb):
To confuse or disarm by dazzling.
مثال:
He was bedazzled by her charm and wit.
معنی(verb):
To decorate with sequins or other sparkly material; to bespangle.
مثال:
She bedazzled her handbag.
example
معنی(example):
لباس‌های پر زرق و برق در مهمانی توجه‌ها را جلب کرد.
مثال:
The bedazzling attire turned heads at the party.
معنی(example):
اجرای درخشان او تماشاگران را مجذوب کرد.
مثال:
Her bedazzling performance captivated the audience.
معنی فارسی کلمه bedazzling
:
عمل زیبا کردن یا جلب توجه کردن به وسیله زرق و برق و جلوه‌های خاص.
