معنی فارسی bedebt

B2

وارد کردن فرد به وضعیت بدهکاری.

To cause someone to incur debt.

example
معنی(example):

او نمی‌خواست با گرفتن وام خود را به بدهی بیاندازد.

مثال:

He didn't want to bedebt himself by taking out a loan.

معنی(example):

چندین دانش‌آموز از بدهی برای تحصیلاتشان می‌ترسند.

مثال:

Several students fear to bedebt for their education.

معنی فارسی کلمه bedebt

: معنی bedebt به فارسی

وارد کردن فرد به وضعیت بدهکاری.