معنی فارسی bedirtied
B1بیدیرتی، صفتی برای اشاره به چیزی که کثیف شده یا به آن صدمهای وارد شده است.
Describing something that has become dirty or soiled.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
لباسهای او در طول پیکنیک کثیف شده بود.
مثال:
Her clothes were bedirtied during the picnic.
معنی(example):
ملحفههای بیدیرتی باید فوراً شسته میشدند.
مثال:
The bedirtied sheets had to be washed immediately.
معنی فارسی کلمه bedirtied
:
بیدیرتی، صفتی برای اشاره به چیزی که کثیف شده یا به آن صدمهای وارد شده است.