معنی فارسی bedlamising

B1

به هم ریختن، ایجاد آشفتگی و هرج و مرج در یک موقعیت.

The act of causing chaos or confusion.

example
معنی(example):

صدای به هم ریختگی و شلوغی تمرکز را سخت کرده بود.

مثال:

The bedlamising noise made it hard to concentrate.

معنی(example):

او با خندهایش تمام اوضاع را به هم ریخته بود.

مثال:

She was bedlamising the whole situation with her laughter.

معنی فارسی کلمه bedlamising

: معنی bedlamising به فارسی

به هم ریختن، ایجاد آشفتگی و هرج و مرج در یک موقعیت.