معنی فارسی bedlamise

B1

تبدیل به وضعیتی از شلوغی و هرج‌ومرج کردن چیزی.

To cause a situation to become chaotic or out of control.

example
معنی(example):

چرخش غیرمنتظره رویدادها به نظر می‌رسید که وضعیت را بی‌نظم کرده است.

مثال:

The unexpected turn of events seemed to bedlamise the situation.

معنی(example):

رفتار او شروع به بی‌نظم کردن دینامیک گروه کرد.

مثال:

His behavior began to bedlamise the group dynamics.

معنی فارسی کلمه bedlamise

: معنی bedlamise به فارسی

تبدیل به وضعیتی از شلوغی و هرج‌ومرج کردن چیزی.