معنی فارسی bedmaking

B1

فرآیند مرتب کردن و آماده کردن تخت خواب برای استفاده.

The process of making a bed tidy and ready for use.

example
معنی(example):

تخت مرتب کردن بخشی از روتین صبحگاهی من است.

مثال:

Bedmaking is part of my morning routine.

معنی(example):

او از تخت مرتب کردن به عنوان راهی برای مرتب کردن اتاق لذت می‌برد.

مثال:

She enjoys bedmaking as a way to tidy up the room.

معنی فارسی کلمه bedmaking

: معنی bedmaking به فارسی

فرآیند مرتب کردن و آماده کردن تخت خواب برای استفاده.