معنی فارسی bedravel
B1محل کنترل نخ یا تکههایی از پارچه که به هم باز میشوند یا از بین میروند.
To come apart or become undone, typically referring to thread or yarn.
- VERB
example
معنی(example):
وقتی او حرکت کرد، نخ شروع به له کردن از انگشتانش کرد.
مثال:
As he moved, the yarn began to gedravel from his fingers.
معنی(example):
کشیدگی و خراب شدن سویشرت نشان داد که وقت آن است که یک سویشرت جدید بخرم.
مثال:
The bedravel of the sweater indicated it was time for a new one.
معنی فارسی کلمه bedravel
:
محل کنترل نخ یا تکههایی از پارچه که به هم باز میشوند یا از بین میروند.