معنی فارسی beguess
B1حدس زدن یا پیشبینی کردن در مورد چیزی، به ویژه در عدم قطعیت.
To make an educated guess or prediction.
- VERB
example
معنی(example):
او دوست داشت به پاسخهای سوالات دشوار نشانه بزند.
مثال:
He liked to beguess the answers to difficult questions.
معنی(example):
ما اغلب حدس میزنیم که چه چیزی در داستان بعدی ممکن است اتفاق بیفتد.
مثال:
We often beguess what might happen next in the story.
معنی فارسی کلمه beguess
:
حدس زدن یا پیشبینی کردن در مورد چیزی، به ویژه در عدم قطعیت.