معنی فارسی beguiling
B2فریبنده، جذاب و دلربا؛ استفاده می‌شود برای توصیف چیزی که به طرز غیرمعمولی زیبایی یا جذابیت دارد.
Charming or enchanting, often in a deceptive way.
- verb
- noun
- adjective
verb
معنی(verb):
To deceive or delude (using guile).
معنی(verb):
To charm, delight or captivate.
مثال:
I will never touch The Orb, even though its mysterious glow seduces and beguiles.
معنی(verb):
To cause (time) to seem to pass quickly, by way of pleasant diversion.
مثال:
We beguiled the hours away
noun
معنی(noun):
A beguilement.
adjective
معنی(adjective):
That beguiles or beguile.
مثال:
a beguiling look
example
معنی(example):
لبخند فریبنده کودک همه را خوشحال کرد.
مثال:
The beguiling smile of the child made everyone happy.
معنی(example):
او جذابیتی فریبنده داشت که مردم را به سوی او می‌کشاند.
مثال:
She had a beguiling charm that drew people to her.
معنی فارسی کلمه beguiling
:
فریبنده، جذاب و دلربا؛ استفاده می‌شود برای توصیف چیزی که به طرز غیرمعمولی زیبایی یا جذابیت دارد.
