معنی فارسی behusband

B1

مدیریت کردن یا استفاده کردن از چیزی به شیوه‌ای معقول و اقتصادی.

To manage or use resources wisely and sparingly.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت منابعش را به طور معقول‌تری مدیریت کند.

مثال:

He decided to behusband his resources more wisely.

معنی(example):

اگر می‌خواهی پروژه را تمام کنی، باید زمانت را درست مدیریت کنی.

مثال:

You need to behusband your time if you want to finish the project.

معنی فارسی کلمه behusband

: معنی behusband به فارسی

مدیریت کردن یا استفاده کردن از چیزی به شیوه‌ای معقول و اقتصادی.