معنی فارسی beinked
B1حالت یا وضعیتی که در آن احساس عجیبی نسبت به خود یا دیگران وجود دارد و به نوعی تحت تأثیر قرار میگیرد.
A state of feeling unusual or awkward, often in reaction to external factors.
- OTHER
example
معنی(example):
پس از تمجید ناگهانی، او احساس بیکیفیتی کرد.
مثال:
She felt beinked after the unexpected compliment.
معنی(example):
سبک هنری به عنوان بیکیفیت توصیف شد، با اشکال غیرمتعارف.
مثال:
The style of art was described as beinked, with unconventional shapes.
معنی فارسی کلمه beinked
:
حالت یا وضعیتی که در آن احساس عجیبی نسبت به خود یا دیگران وجود دارد و به نوعی تحت تأثیر قرار میگیرد.