معنی فارسی bellyboard
B1تختهی کوتاهی که بر روی آن با شکم در سطح آب دریا سوار میشوند.
A small surfboard designed for riding waves in a prone position, typically used for fun or sport.
- NOUN
example
معنی(example):
او از یک تخته شکم برای سوار شدن بر امواج در ساحل استفاده کرد.
مثال:
He used a bellyboard to ride the waves at the beach.
معنی(example):
بچهها از bellyboard استفاده کردند در حالی که در اقیانوس آبپاشی میکردند.
مثال:
The kids enjoyed bellyboarding as they splashed in the ocean.
معنی فارسی کلمه bellyboard
:
تختهی کوتاهی که بر روی آن با شکم در سطح آب دریا سوار میشوند.