معنی فارسی bemitred
B2در مورد گوشههای صحیح و بینقص در کارهای چوبی.
Having miter joints; cut or joined at a corner at an angle.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نجار گوشههای قاب چوبی را به صورت بینقص برش داد.
مثال:
The carpenter bemitred the corners of the wooden frame.
معنی(example):
او توصیف کرد که چقدر از لبههای بینقص آثار هنریاش راضی است.
مثال:
She described how pleased she was with the bemitred edges of her artwork.
معنی فارسی کلمه bemitred
:
در مورد گوشههای صحیح و بینقص در کارهای چوبی.