معنی فارسی bemouth

B1

پوشاندن یا رنگ‌آمیزی چیزی به طور خاص.

To paint over or cover an object, typically with a layer of color.

example
معنی(example):

کودکان می‌خواستند اسباب‌بازی‌هایشان را با رنگ پوشش دهند.

مثال:

The children wanted to bemouth their toys with paint.

معنی(example):

هنرمندان معمولاً بوم‌های خود را با رنگ‌های زنده رنگ‌آمیزی می‌کنند.

مثال:

Artists often bemouth their canvases with vibrant colors.

معنی فارسی کلمه bemouth

: معنی bemouth به فارسی

پوشاندن یا رنگ‌آمیزی چیزی به طور خاص.