معنی فارسی bemuddle

B1

گیج کردن، ابهام در فهم یا سردرگمی ایجاد کردن.

To confuse or make someone unclear about something.

example
معنی(example):

دستورالعمل‌ها به نظر می‌رسید که دانش‌آموزان را گیج کرده است.

مثال:

The instructions seemed to bemuddle the students.

معنی(example):

من قصد نداشتم با توضیحاتم شما را گیج کنم.

مثال:

I didn't mean to bemuddle you with my explanations.

معنی فارسی کلمه bemuddle

: معنی bemuddle به فارسی

گیج کردن، ابهام در فهم یا سردرگمی ایجاد کردن.