معنی فارسی bendingly
B1به صورت خمیده یا به شیوهای که در آن چیزی به سمت جلو یا پایین میرود.
In a way that involves bending or curving.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور خمیده حرکت کرد تا به سرش ضربه نخورد.
مثال:
She moved bendingly to avoid hitting her head.
معنی(example):
بایهای درختان به طور خمیده بر روی داربست رشد کردند.
مثال:
The vines grew bendingly across the trellis.
معنی فارسی کلمه bendingly
:
به صورت خمیده یا به شیوهای که در آن چیزی به سمت جلو یا پایین میرود.