معنی فارسی benedictive

B2

مرتبط با دعا و آرزوی خیر و برکت، به ویژه در محیط‌های مذهبی.

Relating to or expressing a blessing.

example
معنی(example):

معلم برای دانش‌آموزانش دعای برکتآمیزی کرد.

مثال:

The teacher offered a benedictive prayer for her students.

معنی(example):

به شیوه‌ای برکت‌آمیز، او در جلسه کار آنها را ستود.

مثال:

In a benedictive manner, he praised their work during the meeting.

معنی فارسی کلمه benedictive

: معنی benedictive به فارسی

مرتبط با دعا و آرزوی خیر و برکت، به ویژه در محیط‌های مذهبی.