معنی فارسی benefactory

B2

محل یا سازمانی که به نیازمندان کمک می‌کند و حمایت می‌کند.

Of or relating to doing good; charitable.

example
معنی(example):

روح خیرخواهی جامعه به بسیاری از خانواده‌ها کمک کرد.

مثال:

The benefactory spirit of the community helped many families.

معنی(example):

عمل‌های خیرخواهانه او تفاوت بزرگی در زندگی‌ها ایجاد کرد.

مثال:

Her benefactory acts made a significant difference in lives.

معنی فارسی کلمه benefactory

: معنی benefactory به فارسی

محل یا سازمانی که به نیازمندان کمک می‌کند و حمایت می‌کند.