معنی فارسی benevolently
B2به طور نیکوکارانه و با نیت خوب عمل کردن.
In a manner showing kindness or goodwill.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور مهربانانه با کودکان در یتیمخانه سخن گفت.
مثال:
She spoke benevolently to the children at the orphanage.
معنی(example):
رهبر به طور خیرخواهانه با نمایندگان خود رفتار کرد.
مثال:
The leader acted benevolently towards his constituents.
معنی فارسی کلمه benevolently
:
به طور نیکوکارانه و با نیت خوب عمل کردن.