معنی فارسی bepierce

B1

نفوذ کردن به چیزی یا کمتر از آن.

To penetrate or break through a surface.

example
معنی(example):

هنرمند سعی کرد با ضربات قلم‌مو به سطح نفوذ کند.

مثال:

The artist tried to bepierce the surface with her brush strokes.

معنی(example):

او می‌خواست در مه نفوذ کند و کوه‌ها را فراتر ببیند.

مثال:

He wanted to bepierce the fog and see the mountains beyond.

معنی فارسی کلمه bepierce

: معنی bepierce به فارسی

نفوذ کردن به چیزی یا کمتر از آن.