معنی فارسی bequalm

B1

به حالت آرامش و سکوت رسیدن، به ویژه در وضعیت‌های پرتنش.

To calm or soothe, especially in a stressful situation.

example
معنی(example):

صدای عجیب به نظر می‌رسید که گروه را آرام کند.

مثال:

The strange sound seemed to bequalm the group.

معنی(example):

او سعی کرد قبل از ارائه، ترس‌هایش را آرام کند.

مثال:

He tried to bequalm his fears before the presentation.

معنی فارسی کلمه bequalm

: معنی bequalm به فارسی

به حالت آرامش و سکوت رسیدن، به ویژه در وضعیت‌های پرتنش.