معنی فارسی beruffled
B1به معنای به هم ریختن و بر هم زدن چیزها به شکلی غیر مرتب.
To make something untidy or disordered, typically hair or papers.
- VERB
example
معنی(example):
موهای او بعد از سواری باددار به هم ریخته شده بود.
مثال:
Her hair was beruffled after the windy ride.
معنی(example):
او قبل از تحویل، برگهها را به هم ریخت.
مثال:
He beruffled the papers before handing them over.
معنی فارسی کلمه beruffled
:
به معنای به هم ریختن و بر هم زدن چیزها به شکلی غیر مرتب.