معنی فارسی beside oneself
B2از شدت هیجان و احساسات، بهویژه ناراحتی یا شادی، به حالت غیرعادی درآمدن.
Extremely upset, excited, or angry.
- IDIOM
example
معنی(example):
او وقتی جایزه را برد، از شادی بیخود شده بود.
مثال:
She was beside herself with joy when she won the award.
معنی(example):
بعد از بحث، او از خشم بیخود شده بود.
مثال:
He was beside himself with anger after the argument.
معنی فارسی کلمه beside oneself
:
از شدت هیجان و احساسات، بهویژه ناراحتی یا شادی، به حالت غیرعادی درآمدن.