معنی فارسی beside the point
B2بیرون از موضوع اصلی، اشاره به چیزی که در بحث مربوط نیست.
Not relevant to the matter at hand.
- adjective
- adverb
adjective
معنی(adjective):
Irrelevant, moot.
مثال:
His many charitable donations are beside the point. They do not make up for the fact that he stole the money to begin with.
adverb
معنی(adverb):
Irrelevantly, off-topic.
example
معنی(example):
استدلال او جالب است، اما به موضوع مربوط نیست.
مثال:
His argument is interesting, but it's beside the point.
معنی(example):
در حالی که نظر شما معتبر است، اما مربوط به موضوع بحث ما نیست.
مثال:
While your opinion is valid, it's beside the point of our discussion.
معنی فارسی کلمه beside the point
:
بیرون از موضوع اصلی، اشاره به چیزی که در بحث مربوط نیست.
