معنی فارسی besmiled
B1عمل لبخند زدن به کسی یا چیزی به صورت عمدی.
The act of smiling at someone deliberately.
- VERB
example
معنی(example):
هر کسی که او ملاقات کرد از طرز فکر شادابش خوشحال شد.
مثال:
Everyone she met was besmiled by her cheerful attitude.
معنی(example):
او از تمجید لبخند زده بود.
مثال:
He was besmiled by the compliment.
معنی فارسی کلمه besmiled
:
عمل لبخند زدن به کسی یا چیزی به صورت عمدی.