معنی فارسی bespawl
B1پاشیدن یا پخش کردن مایعات به طور تصادفی.
To splatter or scatter a liquid messily.
- VERB
example
معنی(example):
او عاشق این است که رنگش را در سرتاسر بوم بپاشد.
مثال:
She loves to bespawl her paint across the canvas.
معنی(example):
پاشیدن رنگ روی دیوار میتواند یک تجربه آزادکننده باشد.
مثال:
To bespawl the wall with color can be quite a liberating experience.
معنی فارسی کلمه bespawl
:
پاشیدن یا پخش کردن مایعات به طور تصادفی.