معنی فارسی bespeakable

B1

چیزی که نمی‌توان آن را به راحتی بیان کرد یا توضیح داد.

Not easily expressed or communicated.

example
معنی(example):

شادی که او احساس می‌کرد، تقریباً غیرقابل بیان بود.

مثال:

The joy she felt was almost bespeakable.

معنی(example):

استعداد او آن‌قدر بزرگ بود که به سادگی غیرقابل بیان بود.

مثال:

His talent was so great that it was simply bespeakable.

معنی فارسی کلمه bespeakable

: معنی bespeakable به فارسی

چیزی که نمی‌توان آن را به راحتی بیان کرد یا توضیح داد.