معنی فارسی bespy

B1

مشاهده کردن یا نگاه کردن به چیزهایی به طور پنهانی.

To observe or spy on someone or something secretly.

example
معنی(example):

او توانست بدون اینکه متوجه شوند، جلسه مخفی را ببیند.

مثال:

She managed to bespy the secret meeting without being noticed.

معنی(example):

او از دوربین دوچشمی برای مشاهده فعالیت در کوه استفاده کرد.

مثال:

He used binoculars to bespy the activity on the mountain.

معنی فارسی کلمه bespy

: معنی bespy به فارسی

مشاهده کردن یا نگاه کردن به چیزهایی به طور پنهانی.