معنی فارسی betallow
B1اجازه دادن، مجاز کردن چیزی.
To permit or enable something to happen.
- VERB
example
معنی(example):
قوانین هیچ استثنایی را مجاز نمیشمرند.
مثال:
The rules do not betallow any exceptions.
معنی(example):
شما باید برای ترافیک هنگام برنامهریزی سفر خود در نظر بگیرید.
مثال:
You must betallow for traffic when planning your trip.
معنی فارسی کلمه betallow
:
اجازه دادن، مجاز کردن چیزی.