معنی فارسی betanglement

B2

وضعیت در هم تنیدگی، به ویژه در مورد اشیاء یا مفاهیم قابل درک که به هم پیچیده شده‌اند.

The state of being tangled or intertwined with something.

example
معنی(example):

بتنگلمنت به وضعیت در هم پیچیده یا متشابک اشاره دارد.

مثال:

Betanglement refers to a state of being tangled or intertwined.

معنی(example):

پیچیدگی سیم‌ها مشکل ایجاد کرد.

مثال:

The betanglement of the wires caused a problem.

معنی فارسی کلمه betanglement

: معنی betanglement به فارسی

وضعیت در هم تنیدگی، به ویژه در مورد اشیاء یا مفاهیم قابل درک که به هم پیچیده شده‌اند.