معنی فارسی bewailingly
B1به طرز غمگین و ابراز اندوه، به طور خاص در صحبت یا آواز.
In a manner that expresses grief or sorrow.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با غمگینی درباره فرصتهای از دست رفتهاش در زندگی خواند.
مثال:
She sang bewailingly about her lost chances in life.
معنی(example):
مراسم عزاداری، سوگواران به طور غمگین به یکدیگر نگاه کردند.
مثال:
The mourners looked at each other bewailingly during the service.
معنی فارسی کلمه bewailingly
:
به طرز غمگین و ابراز اندوه، به طور خاص در صحبت یا آواز.