معنی فارسی bewake
B1بیدار شدن یا به حالت هشیاری آمدن.
To wake up or become awake.
- VERB
example
معنی(example):
او پس از صدای بلند شروع به بیدار شدن از خوابش کرد.
مثال:
He began to bewake from his sleep after the loud noise.
معنی(example):
بیدار شدن در حین خواب عمیق سخت است.
مثال:
It’s hard to bewake during a deep slumber.
معنی فارسی کلمه bewake
:
بیدار شدن یا به حالت هشیاری آمدن.