معنی فارسی bewhiten

B1

عمل سفید کردن چیزی، معمولاً برای پاکسازی یا تصفیه.

To make something white, typically by cleaning or bleaching.

example
معنی(example):

او برنامه‌ریزی کرده است که لباس‌هایش را سفید کند تا لکه‌ها را از بین ببرد.

مثال:

She plans to bewhiten her laundry to remove stains.

معنی(example):

او می‌خواهد صفحات کتاب قدیمی را سفید کند.

مثال:

He wants to bewhiten the pages of the old book.

معنی فارسی کلمه bewhiten

: معنی bewhiten به فارسی

عمل سفید کردن چیزی، معمولاً برای پاکسازی یا تصفیه.