معنی فارسی bewhistle

B1

با استفاده از دهان و هوا یک صدا تولید کردن که معمولاً ملودی است.

To make a sound by forcing breath through pursed lips, often as a musical expression.

example
معنی(example):

او می‌توانست یک ملودی زیبا را هنگام راه رفتن با سوت بزند.

مثال:

He could bewhistle a beautiful melody while walking.

معنی(example):

کودکان دوست داشتند هنگام بازی در بیرون سوت بزنند.

مثال:

The children liked to bewhistle as they played outside.

معنی فارسی کلمه bewhistle

: معنی bewhistle به فارسی

با استفاده از دهان و هوا یک صدا تولید کردن که معمولاً ملودی است.