معنی فارسی bewitchedness

B1

احساس یا حالت تحت تأثیر قرار گرفتن به طوری که فرد در حالت جادو شده به نظر برسد.

The state of being captivated or charmed as if under a spell.

example
معنی(example):

عجیب‌سازی او در ابرازهای رویایی‌اش مشهود بود.

مثال:

Her bewitchedness was evident in her dreamy expressions.

معنی(example):

عجیب‌سازی صحنه همه را مجذوب کرد.

مثال:

The bewitchedness of the scene captivated everyone.

معنی فارسی کلمه bewitchedness

: معنی bewitchedness به فارسی

احساس یا حالت تحت تأثیر قرار گرفتن به طوری که فرد در حالت جادو شده به نظر برسد.