معنی فارسی bewired
B1به معنای متصل شدن یا ایجاد اتصالات در یک زمینه خاص.
To be connected or linked in a specific context.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
هنرمند مجسمه را با جزئیات پیچیده تزئین کرد.
مثال:
The artist bewired the sculpture with intricate details.
معنی(example):
او در سیستم جدید ارتباطی احساس گنگی میکرد.
مثال:
He felt bewired in the new system of communication.
معنی فارسی کلمه bewired
:
به معنای متصل شدن یا ایجاد اتصالات در یک زمینه خاص.