معنی فارسی biangulate
B1فرآیند ایجاد زاویه های دوگانه برای تعیین موقعیت یا شکل.
To create two angles in a structure or area.
- VERB
example
معنی(example):
برای بیزاویهکردن منطقه، نقشهبردار دو زاویه ایجاد کرد.
مثال:
To biangulate the area, the surveyor created two angles.
معنی(example):
آنها از فناوری برای بیزاویهکردن مکان به دقت استفاده کردند.
مثال:
They used technology to biangulate the location accurately.
معنی فارسی کلمه biangulate
:
فرآیند ایجاد زاویه های دوگانه برای تعیین موقعیت یا شکل.