معنی فارسی bigwigged
B2شخصی که در یک سازمان یا گروه دارای مقام یا نفوذ بالایی است.
A person of importance or significance, particularly in a professional context.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پس از ارتقاء، او احساس کرد که بزرگمغز و مهم است.
مثال:
After being promoted, he felt bigwigged and important.
معنی(example):
او به دلیل دستاوردهایش در میان همسالانش وضعیتی بزرگمغز دارد.
مثال:
She has a bigwigged status among her peers due to her achievements.
معنی فارسی کلمه bigwigged
:
شخصی که در یک سازمان یا گروه دارای مقام یا نفوذ بالایی است.