معنی فارسی bigwiggedness

B1

حالتی که فردی قدرتمند و با نفوذ به نظر می‌رسد. این اصطلاح به نوعی خود را مهم و به نمایش گذاشتن قدرت اطلاق می‌شود.

The quality of being a bigwig; the state of having influence or authority.

example
معنی(example):

عظمت او زمانی که وارد اتاق شد و با تمام شخصیت‌های مهم بود، مشهود بود.

مثال:

His bigwiggedness was evident as he entered the room with all the important figures.

معنی(example):

او نمی‌توانست بزرگی او را در طول جلسه نادیده بگیرد.

مثال:

She couldn't overlook his bigwiggedness during the meeting.

معنی فارسی کلمه bigwiggedness

: معنی bigwiggedness به فارسی

حالتی که فردی قدرتمند و با نفوذ به نظر می‌رسد. این اصطلاح به نوعی خود را مهم و به نمایش گذاشتن قدرت اطلاق می‌شود.