معنی فارسی billyboy

B1

در انگلیسی عامیانه به پسر بچه‌ای که توجه خاصی دارد اطلاق می‌شود.

A term often used informally to refer to a young boy or lad.

example
معنی(example):

پسر بچه معروف به جذابیتش بود.

مثال:

The billyboy was known for his charm.

معنی(example):

او برادر کوچک‌ترش را پسر بچه نامید.

مثال:

She called her younger brother a billyboy.

معنی فارسی کلمه billyboy

: معنی billyboy به فارسی

در انگلیسی عامیانه به پسر بچه‌ای که توجه خاصی دارد اطلاق می‌شود.