معنی فارسی birded
B1فعالیتی که در آن افراد به مشاهده و شناسایی پرندگان میپردازند.
The activity of observing and identifying birds in their natural habitat.
- VERB
example
معنی(example):
او تمام آخر هفته را در پارک ملی پرندهنگری کرد.
مثال:
He birded all weekend in the national park.
معنی(example):
آنها به پرندهنگری رفتند تا گونههای نایاب را پیدا کنند.
مثال:
They went birded in search of rare species.
معنی فارسی کلمه birded
:
فعالیتی که در آن افراد به مشاهده و شناسایی پرندگان میپردازند.