معنی فارسی bizzy

B1

مشغول و پرمشغله، به شکلی که فعالیت زیادی دارد.

A playful way to describe being busy.

noun
معنی(noun):

A police officer.

example
معنی(example):

زنبورهای کوچک مشغول به کار در حال وزوز در اطراف گل‌ها بودند.

مثال:

The bizzy little bees were buzzing around the flowers.

معنی(example):

او امروز با تمام کارهایش احساس مشغولی می‌کرد.

مثال:

She felt bizzy with all her tasks today.

معنی فارسی کلمه bizzy

: معنی bizzy به فارسی

مشغول و پرمشغله، به شکلی که فعالیت زیادی دارد.